نمیخوام هیچ وقت از دنیای کودکی ام فاصله بگیرم !
نمیخوام کسی وارد زندگی ام شود !
میفهمی ؟؟؟
میخواهم هنوز شاد و آزاد باشم !
میخواهم هنوزم با دمپایی دنبال امیر بدووم و داد بزنم -میگیرمت-
میخواهم هنوز وحشیانه لواشک بخورم و بعد زبونم رو در بیارم و حال همه رو به هم بزنم !
هنوز هم میخواهم هندونه رو با قاشق بخورم ! تا تهش ! و هیچی هم به مهدیه ندم !
هنوز میخوام تو کوچه دوچرخه سواری کنم ! یا با بچه های کوچه مسابقه بدم !
هنوز میخواهم روی دیوار اتاقم خط خطی کنم !!
میخواهم پله ها رو ۵تایی !!! بالا بروم !!!
و یا حتی از روی جوب بپرم !!!
و یا توی جنگل روی درخت ها یادگاری بنویسم !!
و یا منو و امیر و مهدیه با هم در سنگ انداختن تو دریا مسابقه بدیم !
هنوز هم دلم برای دعوا های منو و امیر و جیغ کشیدن هایم تنگ می شود !!
+امیر داداشمه !
+مهدیه آبجیمه !
..............
من نمیخوام بزرگ شوم !!
نمیخوام شادی هام تموم شن !!
میفهمی ؟؟؟!
مامان میگه بزرگ شدی ! خانوم شدی ! یه سری کاراتو بذار کنار !
من زیر لب میگم :
مامانی من دنیامو دوس دارم !