دنبال چی میگردی؟عنوان نداره..!

سلام به همه ی دوستای قشنگم...!

۱)نشستم فک کردم به این بازی که نگین جون منو دعوت کرده بود(همین قضیه ی فیلم و اینا..)ولی اصن خوشم نیومد گذشته رو زیرو کنم...فکر کردن به این بازی یه سری قضایایی رو به یادم اورد که همیشه دلم می خواست ازشون فرار کنم...!!؟!اگه می نوشتمم یه سری چیزا رو نباید می گفتم پس الانم از این بازی فرار میکنم..البته از نگین جونم خیلی معذرت میخوام...خیلی..!بی خیال..حالا از ۱۷ سال زندگی ما فیلم نسازن نمی شه..(خنده)

۲)همه چی تو خونه ما شده درس درس..کنکور..دانشگاه..قلم چی..آزمون..آخه فقط من نیستم که کنکور دارم..آبجیمم هس..همیشه از این یه سالی که ازش بزرگتر بودم یه جور احساس غرور که نه ولی خوب آبجی بزرگ بودن هم یه نعمتیه.(چشمک)می کردم..اون رفته فنی .یعنی با من کنکور داره..یعنی اون یه سال حق بزرگتری کشک...!!!!!!!!!

۳)یه اشتباه بزرگ کردم..می دونین چی؟این که یه ماه اول تابستون هی نشستم خوندم خوندم خوندم..حالا همه حسم پریده..دس و دلم به درس نمی ره..همه فکر میکنن من دارم درس میخونم ولی چرا باید بقیه رو گول بزنم؟من نمی خونم.. آقا جون الان من دلم نمی خواد بخونم حرفیه؟هر کی از را می رسه از همین الان خانوم وکیل. وکیل.. وکیل...بابا که همه کارای حقوقی شو کنار گذاشته(چشمک)آخه پدر من.!عزیز من..! اومدو من حقوق قبول نشدم..اومدو کتابداری قبول شدم..اصن اومدو قبول نشدم..بی خیال شین بابا..هی این کلمه رو مثه پتک نزنین تو سرم..

۴)این هفته آخری که باید می رفتم مدرسه نرفتم یعنی تنبیه شدم نرفتم(شما فک کنین مریض بودم نرفتم) سر کلاس ادبیات نشسته بودیم ..معلم داشت  قصه ی ویس و رامین و تعریف میکرد..اگه شما قصه شو خوندین میدونین که چقد باحاله(چشمک)قبلا بهمون گفته بودن که این قصه یه کم مورد داره و کتابش همه جا پیدا نمیشه..ما هم در به در دنبال این کتاب گشتیم تا پیداش کردیم و ۳-۴ نفری خوندیمش..معلم که یه جاهائیشو سانسور میکرد ما که میدونستیم و هی تیکه می انداختیم و می خندیدیدم..تا معلمون رسید به اینجا که ویس و رامین در مجلس رقص با هم آشنا شدن و رامین مجذوب رقص ویس شده بود این حرفا...یهو دوستم زد رو کتفم که <بچه ها رو نیگا>یه نیگا کردم ..باید میدیدین قیافه هاشونو..جیکشون در نمی یومد..همچین رفته بودن تو حس ..یهو یه تیکه ایی اومد تو ذهنم..به دوستم گفتم..نگو دوستمم برام برنامه داش..تا بلند گفتم <حتما این آهنگ بوده..خوشگلا باید برقصن..خوشگلا باید برقصن(با ریتمش بخونین..!)>دوستم با گوشیش یه آهنگ شاد زد....معلمون یهو چشمااش در اومد..زل زد به من..کلاس رف رو هوا..معلممون کتابو انداخت زمین و قهر کرد رفت بیرون..... بعدشم منو بردن دفتر هر چی گفتم بابا گوشی مال من نبود باور نکردن..منم که عند معرفت..این دوستی صمیمیت ..صفا صداقت نذاش بگم که کار خود نامردش بود..خندهه..خلاصه چون اون طرفو نگفتم یه هفته منو نذاشتن مدرسه برم..نامردا..مامان بابام نمی دونن وگرنه حقمو می ذاشتن کف دسم..به خدا نیتم پاک بوده(چشمک)با کودک نمی دونن باید چه جوری رفتار کنن نتیچه اش این میشه دیگه دلزذه از درس و مدرسه.(خندهه)

۵)من اگه یه روزم به مرگم مونده باشه در این قلم چی رو تخته می کنم با اون پشتیبانای عتیقه اش..دیروز زنگ زد خونه..هر چی بود و نبود گذاش کف دست مامانم که بچه ات باید بیشتر تلاش کنه .درس نمی خونه..جالب اینجا بود که بعدش می خواس با من حرف بزنه منم گوشیو گرفتم همون اول گفتم .فعلا حال و حوصله ی درس ندارم..هر وقت حسش اومد خبرتون میکنم..کلی برام کلاس روانشناسی گذاشت و حرف زد..تازه بعدش نصیحت های مامان..بعدش بابا..

من نمی دونم این بزرگترا کی میخوان از علاقه شون به سخنرانی کردن کم کنن؟؟؟؟؟؟!؟!؟!

 

زیاد حرف زدم میدونم..این حرفا مونده بود تو گلوم..خیلی سبک شدم الان..میسی... امیدوارم خسته نشین از خوندنش.. به هر حال جدی نگیر.....!!!

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++

داشتم آماده میشدم برم عروسی....اعصابم ریخته بود بهم...چون هنوز هیچ کار نکرده بودم..چون ظاهرم و نظر آدمایی که اون شب تو عروسی بودن برام مهم بود..بمان اون وقت هایی که تو بازار برا لباس خریدن هدر دادم..بماند اون غر هایی که سر مامانم زدم که این همون لباس دلخواهم نبود..بماند سر بحث هایی که با آبجیم داشتم که کدوم آرایشگاه برم...

رفتم آرایشگاه...لباسمو پوشیدم...نیم ساعت دیگه باید می رفتم..

جلو آینه بودم..بابام تکیه داده بود به دیوار و نگام میکرد....میدونستم میخواد مثه همیشه نصیحت بارم کنه...رومو برگردوندمو بلند گفتم ..چیه؟؟؟میخوای نرم؟؟بذا یه شب بهم خوش بگذره...بابام آهسته گفت...نذار این خوشگذرونی به بهای اینکه خودتو از دس بدی باشه....گفتم :باشه ..حالا ولم کن...

رفتم عروسی...وسط بودم...یهو یه نگاهی به دورو برم کردم ..من کجا بودم..میون یه مشت آدم که خودشونو گم کردم زیر اون خط لبای کلفت..آرایش های غلیظ...منم همرنگ اونا بودم..داشتم به چی فک میکردم...رفتم نشستم...

به همه نگاه کردم..صدای خنده . قهقه های بلند مست...رقص..آواز...ساز..بزن بکوب..نمیدونم چی شد؟؟ولی اصن حواسم نبود..رفتم تو فکر که یهو یه صدایی اومد..خانوم میتونم اینجا بشینم....پسره داشت چی میگفت؟؟؟من کجا بودم؟؟؟

سریع لباسمو پوشیدم..از دوستم معذرت خواستم اومدم بیرون...

صدای خنده ها...رقص نور..هنوز تو گوشم زنگ میزد...

میدونم ..من اینقدر بی اراده ام..همین حرفا رو بعدا یادم میره..دوباره روزی از نو...شاید دفه بعد دیگه تلنگری در کار نباشه....

رسیدم خونه..بابا گفت :خوش گذشت؟گفتم :بــــــــــــــله

بابام گفت:خدا رو شکر............................

 

نظرات 68 + ارسال نظر
یوسف شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:28 ب.ظ http://littlestar.persianblog.ir

سلام سلی جون..خوبی؟؟...
مرسی از حضورت همیشگیت!..
ای بابا همه اش که از درس حرف می زنی دختر!!مردیم..شدیم شکل کنکور..حالا که کنکور رفت تو دس از سرش بر نمی داری..یه کم تفریح کن!! :)
ای بابا جدی نگیر دیگه!!
ایام به کام :)

سلام بر داداش یوسف گلمممممممممم
خواهش میشود...
درس از من حرف میزن بابا..من که کاری به کارش ندارم...
کجا کنکور رفته
برا من تازه تو راهه..گریههههههههههههههه
بوس بوس

niloo شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:31 ب.ظ

به رسم خود سلی جون
اوللللللللللللللللللللللللل

فک کنم اولیییییییییییییییی...
ولی ای ول...نیلو تو خودت برام مهمی عسیسم...

niloo شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:31 ب.ظ

دوممممممممممممممممممم

آفریییییییییین
ژانگولر بازی در اوردیم دوم شدی دیگه..

niloo شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:32 ب.ظ

و
سومممممممممممممممم

آفرین گلممممممممممممممممم

niloo شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:33 ب.ظ

و امممممممما
من که هنوز نخوندم ولی الان این عقده هه که مونده بود تو گلوم باز شد ... بالاخره تو وب سلی ما یه بار اول شدیم (چشمک اونم ۱۰ تا )
چه عجب آپ کردی !!!!!!!!!!!!!!
ببینم سالمی؟ یا یه چیزی خورده تو مخت ؟
زود به زود آپ کن وگرنه ...

بابا وب ما درپیت اول شدن نمیخواس که..تو خودت گلی..
سرم خورد به یه جایی گفتم آپ کنم...خندههههههههههه
بوس بوس

نیاز شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:36 ب.ظ

یه ساعت نوشتم همش پرید تف تو روت بلاگ اسکای...
خوب چی میگفتم؟؟....
اهان...سلام سلی جون...خوبی عزیزم؟؟؟....قربون دهنت این بازی تو کت منم نمیرفت..هر چی مینشستم حس بگیرم بنویسم نمیشد...نمیدونم چرا..امیدوارم دوستان از سر تقصیراتم بابت رد کردن دعوتشون بگذرن....در مورد کنکور هم عزیزم هر جوری هست بخون...با حسات کنار بیا و درستو بخون چون حسرت بعدش پدر ادمو در میاره..خودم تجربشو دارم...خوندن رشته ای که دوست نداری خیلی مشکله...پشت کنکور موندن از اون مشکلتر....مجبوری بین بد وبدتر یکیو انتخاب کنی....اما اگه الان بیشتر مایه بزاری تو این هچل نمیفتی....

جدیدا همه فردین بازیشون گل کرده....بابا تریپ مردونگیت منو کشتونده....

مواظب خودت باش....
موفق و شاد باشی خانوم گل...

سلام نیازم...
آره میدونم چه دردیه اینقد بنویسی یهدفه بپره...

میسی من خوبم شما خوبی؟چه عجب یاد ما نمودی...

میگذرن بابا..خوب ما نمی یاد نوشتنمون..چی کار کینم؟خندهههه
آی گفتی..کنار اومدن با این حسه حس میخواد که من ندارم...خندههه
حسرت؟من از الان دارم حسرت میخورم...

من خود خود فردینم ..مگه نمی شناسم..خندههههههه
میسی

niloo شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:36 ب.ظ

خب حالا بی حساب شدیم
به محض خوندن میایم بقیه ش رو هم میزاریم
وای چقدر امروز ابراز وجود کردم
این وبلاگ تو هم که آیکون نداره و هر دفعه کلی از اعصاب با ارزش منو خورد میکنه!!!!!!!!!

آره بی حساب بی حساب...
دستت طلا...گفتی میشه ۵۰۰ تومن؟؟؟

دوست دارم
اینم از ابراز وجود ما.خندهههههههههه
آی گفتی منم عشق آیکونم...

niloo شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:39 ب.ظ

هوراااااااااااااااااااا
خیلی گلی سلی
خودت که میدونی چرا ؟
دمت گرم

هورااااااااااااااا..دس دس دس
بیا برقص...
دیدی من چه جوگیر شدم خندهههههههههههه
خواهش میشود..دم شما هم گرم...!!

نگین شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:56 ب.ظ http://ariai.blogsky.com

سلااااااااااااااممممممممممممممم
سلی جونه خودم
خوبی؟
خسته نباشی
ببین قبول میشی
من نمیگم بخون
نمیگمم نخون
تلاش کن...هر چیزی تلاش میخواد...اما سلامتی خودتو بخ خطر ننداز
به خودت بقبولون که قبول میشی...اگه ۵۰٪ درس خوندن مهمه...۵۰٪ هم روحیه مهمه...اینو حتما یادت باشه
راستییییی....
چه خبر ؟(خنده)
اما خیلی مزه میده آدم از کلاس پرت بشه بیرون....
خیلییییییییییییییییییییییییی.....
خوب اون ۱ هفته نرفتی مدرسه به مامانت و بابات چی گفتی؟
خواهش میکنم گلم
دوست نداری انجامش نده عسیسسسسسسسسسسسم
بی خیال...این ۱ سالو تحمل کن...میگذره
این بزرگتری همه رو عقده ای کرده (خنده)
اشتباه نکردی...بد به خودت قبولوندی
الانم خودت میتونی از پسه خودت بر بیای...نه کسه دیگه

راستییییی...آفرین آپ کردی...

هوارتا بوس

فعلا...

سلام نگین جونمممممممممممممممممممممم
میسی تو خوبی گلممممممممممم؟؟؟
من قبول میشم..موج مثبت می فرستی؟؟؟خندههههههه
تلاش؟؟آVه باید تلاش کنممممممممم
روحیه که دارم آخرشم من..خندههه
کجاش مزه میده؟؟؟
آإروم رفت...
کلی زحمت کشیدم که بریم مشهد..همون یه هفته ایی مشهد بودم بود...
تحمل میکنیم....
فقط خودم...
خواهش میشود...
بوس بوس

رضا مشتاق شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:57 ب.ظ

1.اولن که سلامون علیکم بر برادرزاده غرغرو

2.تو هروقت پست نوشتی فقط یه کوچولو بهم ندا بده ... وسط بیابونم که باشم یه اینترنت پیدا میکنم و باکله خودمو میرسونم اینجا

3.الانم یه کامنتی بنویسم که اصن اصن شبیه سخنرانی آدم بزرگترا نشه

* * *

آقا ما واسه چی باید تو زندگی برنامه داشته باشیم؟
برنامه کیلو چند ... نظم و برنامه ریزی دیگه چه کوفت و زهرماری هستش

آدم باید این دو روز زندگی رو عشق و حال بکنه ... صفا .. بزن بکوب ... رقص ... آدامس pk.. ماهواره ... چت ... اس ام اس ... آب یخ ... بستنی شکولاتی ... آیس پک ...((=

اینارو عشقه عمو ....
اینام که تو زندگیشون برنامه دارن و سعی میکنن به موفقیت برسن...آدمای دیوونه ایی هستن دی:

آقا اصن هیچی مثه این ویس و رامین خوندن حال نمیده
والااااا ... ماهام بیلاخره تو یه مجلس بزن بکوب و نیناش ناش یه رامینی ... مامینی ... شاهینی ... خلاصه یه کوفت و زهرماری پیدا میشه باهاش تا آخر عمر به خوبی و خوشی و در صفا .. عشق .. دوستی محبت زندگی میکنیم ....((=

آقا ... اصن برو بچز بیان اینجا بزن بکوب راه بندازین ... این سلی خانمی یخده واسش تنوع بشه
بچه ها با این آهنگ دست ... دست ... دست .. بیاااا
http://exanimate.persiangig.com/lompan.wma

یکی بره موشی ... گیگلی مازمولک و داچ نگینو خبر کنه .... یوسف داداش فراموش نشه ها ... یوسف نباشه من هیجوره حال نمیکنماااا
آقا چرا این دستا شله ... محکم ... کفو برو تو کارش .. آها
بیبینم این تراول 50 هزار تومنی رو به عنوان اولین مشتلق و شاباش کی دشت میکنه

سلام بر عمو جان...من کجام غر غرویه؟ها؟همه به من میگن لجباز؟غرغرو؟؟من دختر به این خوبی..من کجام ایناها هستش که شماها میگین؟؟؟من اصنم لجبازی نمی کنم...چشمک..

ولی من اصن اینجوری دوس ندارم عمو..داری مسخره ام میکنی؟؟؟
عموی بد بد..بگم بابا بیاد بزنتت..خندههههههه

گفتی عمو..اصن چرا باید برنامه داشته باشیم؟کیلو چنده این همه خوندن چی شدن که من بشم ها؟؟؟
میدونی..من اگه خودم باشم شاید درسمو بخونم..ولی ۱۰۰ تا آًقا بالا سر دارم..همین جوری از در خونه اومدم تو برا ده دقیقه دیر کردنم باید جواب بدم...
بابام میگه کجا بودی مگه تو درس نداری؟؟؟باز نمیگه دخترم مدرسه بوده..اکس پارتی که نرفته
داداشم میگه چرا فلش کارتاتو با خودت نمی بری...تو تاکسی بخونی تو ذهنت میمونه...از ثانیه به ثانیه اش باید استفاده کنی..مگه تو نمی خوای وکیل شی؟چرا میخوای بابارو ناراحت کنی...مامانم میگه بیا سریع اهارتو بخور برو اتاقت بشین درستو بخون...سر ناهارم برام برنامه ریزی میکنن...بابا مگه همه باید وکیل دکتر مهندس بشن؟؟
ول کن ما نیستن...اصن عمو میدونی چیه؟من اصن خودم با علاقه خودم نیومدم انسانی ..من میخواستم برم گرافیک..عشقم نقاشی بودد..بابام به زور فرستادم که هر خانواده ایی یه وکیل میخوادو از این چیزا...دارم این کتابا رو میخونم..حالم بهم میخوره ..انگار دارن یه چیزی به زور میدن تو حلقت...انگار یه زنجیر انداختن گردنت...همین...
من دوس دارم فقط خودم باشم..نه همه برام برنامه ریزی کنن...
همین..چیزه زیادیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ندا شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:35 ب.ظ http://www.daftarezendegi.blogsky.com/


برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم
که چراغ ها و نشانه ها را
در ظلمات مان ببیند
گوشی که صداها و شناسه ها را
در بی هوشی مان بشنود
و زبانی که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش بیرون کشد
و بگذارد
از آن چیزها که در بندمان کشیده است /سخن بگوئیم
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
خوبی خانومی گل ؟ ممنونم که بهم سر زدی
شما هم قلم توانایی داری .سلی بهت حسودیم شد . جدی میگم . خیلی راحتی و نوشته هات هم با سن و سالت کاملا تناسب داره . بر عکس من که از وقتی خودموش شناختم باید مثل بزرگ ترها فکر کنم و ببینم . پس نمیتونم هیچوقت مثل تو دنیا رو ببینم و ازش لذت ببرم . حتی شیطنت های توی مدرسه . واقعا خوش به حالت. بگذریم
عزیزم نوشته های من پر از گلایه هست نمیدونم چرا فکر کردی شده پره از کنایه . در هر حال خوشحالم کردی
دوست رضا دوست من هم هست .
از این به بعد همیشه بهت سر میزنم
و دیگه اینکه این جملات قصار تقدیم به تو
تطهیر ، شرط اول ذکر است در نماز
عشق آن عبادتی است که از هر وضو گذشت
ــــــــــــــــــــــــ
خودت را به خورشید بسپار همانگونه که من سپردم . فعلا

سلام ندا خانومی....
شعر قشنگی بود....
خودت میگی عزیزم؟؟
میسی من خوبم..شما چطوری ؟؟؟؟
قلم توانا؟؟؟من؟؟؟چشمک...شوخی میکنی..من نمی تونم مثه تو شعر بگم و اینجوری بنویسم...البته یه چرت و پرت هایی به اسم شعر بعضی وقتا می نویسم ولی تا حالا اینارو به کسی نشونش ندادم...
یه سوال؟چرا شما باید مثه بزرگترا فک کنی؟؟؟ببخشید البته من یه کم یه کم نه خیلی فضولم خندههههههههههههه
چرا آخه؟چرا اینقد تاریک و سیاه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گلایه کنایه؟؟چرا؟؟؟قیافم شبیه علامت سوال شده
فک کنم همه اونایی که تو بلاگت بودن با شعر جوابتو میدادن دیدم عمو رضا هم واست شعر می نویسه ولی باور کن من هیچ استعدادی در مشاعره ندارم منو عفو کن..چشمک..
بوس بوس

niloo شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:06 ب.ظ http://www.taghsire-man-nabud.blogfa.com

سلی خیلی حلال زاده ای آخه اونی فرستادی همزبان با این کامنت اومد ...
دیدی سلام نکردم ؟ (نیشخند)
خوندم ... یه هفته نمیری؟ وای چه خوب ... تنبیه چیه ؟ این توفیق اجباریه دختر (یکی باید بیاد خود منو نصیحت کنه !!)
خوب آهنگه رو هم خوب اومدی بزار تو آپ بعدیم برات بگم که من چقدر خوشبخت بودم ... (افسوس)
کنکور رو ول کن ... لازم نکرده قبول شی ... آخه اگه تهران قبول شی من باید ... (خنده و نیشخند و چشمک و هر چی دم دستت اومد ! ) اون قلم چی رو هم بی زحمت تا نوبت من نشده تخته ش کن که لااقل من زجر نکشم .... منم از خواهرم بزرگترم انقده حال میده ... هی زور میگم هی زور میگم !!!!!!!!
دیگه چی بگم ؟
فعلا ...
تا بعد ...

جان چیو میگی؟؟؟؟؟
دیدی منم جواب سلامتو ندادم؟؟خندهههههههههههههههه
نرفتم..نمی رم چیه فعل ها رو باید بهت یاد بدم دختر...چشنک...

چرا افسوس حالا؟مثه اینکه باز این دختره کتک میخواد؟بزنم صورتتو بیارم پایین دیدی سلی خشن میشود خندهههههههههههههه

یکی میگه ول کم یکی میگه بچسب..ولش کنم یا بچسبم...
حالا به خاطر توام که شده باید دانشگاه تهران قبول شم چه کم توقع ام من..خندهههههههههههههههههههههه
بذا خودم از دستش در رم...اصن چه معنی داره که تو قلم چی نری؟؟
تو باید بری قلم چی زجر بکشی.خندههه
زورگو.جبار..یه روز تورو میکشم خندهه خواهرتم از دستت راحت شه...

هرچی دلت میخواد عسیسم..
قربان یو..

رضا مشتاق شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:07 ب.ظ


نه ...نه ... انصافن حق با توئه
شوخی نمیکنما
اگه قرار بشه یه نفرو از صبح تا شب اینجوری لای منگنه بزارن سرسال به جای دانشگاه از تیمارستان سر درمیاره .

* * *

یه خاطره تعریف کنم ؟

چهار یا پنج سال قبل ... یه دختر خانمی همین مشکلو داشت ... بهش گیر داده بودن ... زیر زره بین خانواده واطرافیان بود .
همین فشارهای روحی باعث شده بود یه مقدار تمرکزشو از دست بده .
نهایتن یه گپی باهمدیگه زدیم و اینو بهش گفتم که:
برای رهایی از فشارهای خانواده ... برای رسیدن به استقلال و برای به دست آوردن شخصیت مستقل اجتماعی .... و برای شاد زندگی کردن دائمی باید یه مقدار هزینه کنه ...
ما آدما واسه اون چیزایی که نیاز داریم پول میدیم و به قول معروف باید دست به جیب بشیم .
تو هم اگه میخوای به اون چیزایی که گفتم برسی ... باید خرج کنی .
خرجشم اینه که صبر ،تحملو پشتکار بیشتری داشته باشی ....الان که جوون هستی و پر انرژی کار بکنی و در آینده به استقلال مالی برسی .
اونوقت هست که میتونی شاد باشی .... میتونی محکم و با نهایت احترام جلوی پدر و برادر به ایستی و نظر شخصیتو بگی ... اونوقت دیگه خیلی کسی نمیتونه برات آقا بالا سر بازی دربیاره
میتونی بر اساس معیارهای شخصی خودت دوست انتخاب کنی ... میتونی آزاد بری بیرون ... میتونی حق انتخاب تام الاختیار داشته باشی ... میتونی پابه پای مرد آینده زندگیت حرکت کنی و زیر دست مرد نباشی ... میتونی مثلِ بعضیا اینقده چیپس بخوری تا چربی خون بگیری d:

منتها ... منتها ... همه اینا زمانی به دست میاد که اساسی تکون بخوری و تلاش کنی
تو میتونی دانشگاه نری ... هیشکیم نهایتن نمیتونه کاری بکنه
میتونی یه دختر دیپلمه باقی بمونی ... میتونی مدتها ور دل مامان بابات تو خونه بمونی و مدام ناراحت و پکر باشی .
بعدشم میفرستند خونه یه شوهر کور و کچل ((= اونوخت مجبوری صبح تا شب تو آشپزخونه بشوری و بسابی .... کهنه گند و گوه کاری شده بچه بشوری ...

* * *

میخوای اونجوری بشی .... بسم الله ... همین الان هرچی کتاب متاب هستو جمع کن و بنداز داخل سطل آشغال ...

* * *

نقاشی مقاشی رو همیشه میشه انجام داد
من الان هم طراحی وب یاد گرفتم ،هم کارهای گرافیکی کامپیوتر و هم کار با برنامه های میکس صدا و تصویر ...منتها در کنار شغل اصلیم اینارو یاد گرفتم ...یعنی قبل از اینکه خودمو به وبلاگ مشغول کنم ... باید به شغلم برسم تا بتونم از قبل حقوقی که میگیرم به این سرگرمی ها و کارهای مورد علاقه ام برسم .
تو میتونی بری دانشگاه و در کنارش به نقاشی هم مشغول باشی ... بعد از چند سال میتونی شاغل بشی و با پولش زرت زرت واسه خودت بوم .. گواش ... مداد رنگی و آب رنگ بخری و چپو راست شکلای عجق وجق بکشی ((=

* * *

سلی من امروز خیلی حرف زدم ... خسته شدم ... کف کردم
شایدم از حرفام ناراحت شده باشی ... شایدم حرفام مثله این آدمای گنده شده باشه
ولی خوب .. نباید از حرفای همدیگه ناراحت بشیم .. مثلن خیر سرمون عمو و برادرزاده و دوست هستیم دیگه ...

دیدی حق با منه؟
آخه این داداشه تو داری؟؟نه این داداشه تو داری؟؟؟؟خندههه
حالا صب کن از تیمارستانم سر در میارم...فقط یه کم زمان می بره خندههه
صبر..تحمل...پشتکار؟؟؟؟خیلی هزینه اش بالاس..ولی ارزششو داره..
من که نمی گم نمی خوام درس بخونم من فقط میگم بابا من نابغه نیستم منم میخوام مثه ببچه های معمولی درس بخونم ؟آقا من نمی خوام دانشگاه تهران قبول شم ؟من میخوام اونجایی که تو حدمه قبول شم...چرا از الان هی میگن تهران تهران ..حالا اون وخ که نشدم مشکلات دوباره شروع میشه...
تو مطمئنی من اون موقع به استقلال می رم؟؟؟اون موقع هم که یه آًا بالا سر دیگه به اسم شو هر هست بالاسرمون..خندههه پس من کی واسه خودم زندگی کنم؟؟؟
چیپسو هستم باهات..خندههههههههههههههههههههههه
نهههههههههههههههه من نمیخوام دیپلمه باشم ..منم دلم میخواد برم دانشگاه ولی خوب خودم باید تصمیم بگیرم..نه همه برام ..
سر سیاه زمستون باید یخ حوض بشکونم ...میدونم میدونم..نه من میخوام درس ببخونم چرا می ترسونی بچه رووووو

خوب الان که استعداد نقاشیم کور شدهه از بس گفتن قانون وکیل وکیل چشمک..


میسی عمو جون..خیلی زحمت کشیدی..میدونم وقت نداری سرت شلوغه باعث زحمتت شدم..من چه دختر بدی ام گریههههههههههههههه
ناراحت؟؟نه بابا من پوس کلفت تر از این حرفام...
آره بابا میدونم...
حالا کی برام چیپس میخری؟؟؟؟چشمک..

مرجان شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:08 ب.ظ http://anemone.blogsky.com

سلام بر سلی جونم

سلی خوب کاری کردی که حال معلمه رو گرفتی ... من اصولا از هر چی معلمه بدم میاد ... اصلا میگم معلمو باید آتیش زد (نیش)

یادمه سره یکی از کلاسها معلممون توی یکی از بحثها اومد با بچه ها شوخی کنه گفت : یه وخ فردا من افتادم شما مردین ... منم اون موقع حوصله کلاس نداشتم اعصابم هم از دسته روده درازیه این معلمه خورد شده بود برگشتم گفتم : ایشاا... که برعکس میشه !!! غشمولک
نمره انضباطه اون ثلثم رو کم دادن (غششششمولک)

مرگ بر معلم ! خندههههههههههههههههههههههه

قربونت برم . بوس
بابای

سلام بر مرجانمولک خودمممممممممممممم ..خوبی گلممم؟؟؟

من حالشو نگرفتم ..اون حال منو گرفت؟
کنا دارن دلت میاد؟؟من اونقدا هم ازشون بدم نمی یاد..خندههههههه
توام که دس کمی از شیطون نداری...
حالا چند دادن؟
منم نمی دونم چرا انضباطمو کم میدن همیشه؟
نامرداااا

مرجان..
معلم چون شمعی می سوزد و می سازد
پس بیا معلما رو گاز سوز کنیم...

خیلی ماهی..ماه شب چهارده

هانی(ezraeil) شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:34 ب.ظ http://haniahmadi.blogfa.com/

سلاووووووووووووووووو سلاوووووووووووووو

امیدوارم حالتخوب باشه .

وبت رو مطالعه کردم . اما کامل نه . آخه راستش رو بخوای وقت نشد . اما با این وجود خیلی دوست داشتم . خیلی خوشم اومد .

واسه همینه که دارم نظر میدم . گر نه اصلا نظر نمیدادم.

اول خودم رو معرفی کنم که فکر نکنید من بی هویتم.

Ezraeil هستم . از اهواز سیتییییییییییییییییییی. میدونم .(گرمههههههههههههههههههههههههه). اما همین گرماست که یه صلح و صفای دیگه به این شهر داده .

در کل خواستم نظر شما رو در مورد تبادل لینک جویا بشم .

منتظرتممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل] [گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]

سلاو؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام....
کدوم درسته؟خندهههههههههههه
نمی خوندی هم قابل احترام بودی خانومی..چون اومدی به بلاگم مهمون بودی مهمونم حبیب خداس..امروز از اون روزاس که حس سخنرانی ام اومده خندههه
پس بسی مایه خرسندی اس که لطف فرموده و کامنت گذاشته اید...
عزرائیل؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا اینقد زود؟؟؟؟
من جوونم..آVزو دارم..تورو خدا الان وقتش نیس..خندههه
این چه اسمیه رو خودت گذاشتی
ولی نه قشنگه دمت گرم
وبتو ددیم ..وب توام جالبه
لینک میکنیم...

پدرام یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:30 ق.ظ http://pedygol.blogsky.com

سلام بر سلی عزیز..
خوبی خانوم؟..خوشی؟..
اولا مرسی از بابت تبریکت..البته جوابت رو همونجا دادم..
الان چطوری؟..بهتری؟.رالحمدا...رفع کسالت شده؟..آمپولا موثر بوده؟!!..
میگما..این جریان شماره ۴ و کلاس چیه؟!..مگه الان تابستون نیست؟!..آیا؟!..
بعدشمم..خب باشه..نخون..بعدا که یه سال مجبور شدی دوباره همین مزخرفات رو بخونی! بعدا که هی دوستات از دانشگاه و پسرای دانشگاه (!!) و استادای خوشتیپ و خلاصه ازینا گفتن و تو مجبور بودی فقط گوش بدی و غبطه بخوری! بعدا که..هیچی دیگه..بعدا بهت میگم!!..;)
یه چیز دیگه هم اینکه..بنظر میاد که تو ازون رفیق بازا باشی..نه؟!..و اگه پشت کنکور بمونی دیگه رررررررفت تا چند سال بعد!!
بااااباااا حقوق!..بااااباااا قاضی مرتضوی!..بااااباااا شیرین عبادی..باااباااا جایزه نوبل صلح!..بابا تو دیگه کی هستی!..
چه رشته جالبی..خوشمان آمد..خوشمان آمد..
راستی..بعد از اینکه رامین عاشق رقص ویس میشه..بعدش چی میشه؟!!..

سلام بر دکی پدی خودمون....
ای هستیم...میسی
میام میخونم حالا..یه کم تاخیر داشت البته...
ای من میگم شما دکترا چرا فقط بللدین آمپول بدین؟من میترسم خوب...خنده داره نخند...

گویا ما پیش دانشگاهی هستیم و احیانا تابستونم باید بریم مدرسه..اینطوریاس؟واسه شما نبوده اس آیا؟؟؟؟

واااااااااااااااا..حالا پسرای دانشگاه تعریف کردن داره..اینجا پره پسره..البته من باهاشون کاری ندارم سو تفاهم نشه یه وخ خندهههههههه
حالا گوشتو بیار جلو..من اگه دارقوز آإادم قبول شم میرم حوصله ی یه سال خوندنو ندارم.دکی ..همه که مثه شما مغز نیستن که دووم بیارن ..خندههه
رفیق باز؟؟آVه بسوزه پدر معرفت و این حرفا چشمک..
حقوقو چه سنخیتی با پزشکی داره دکی جون؟؟؟خوشت نیاد..خندهه
صحنه داره من نمی گم ..برو بخون..خندهههههههههههه

ندا یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:19 ق.ظ http://www.daftarezendegi.blogsky.com/

حال که مرا خوانده ای به ضیافتی دوستانه...
پس زین پس بشنو حکایت های من
______________
من هم وبلاگتو به لیست پیوندام اضافه کردم
امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم. فعلا

می شنویم حکایت های ندا خانومی رووووووووووووو......

هستیم ..دوست که هستیم ..
بوس بوس

ح.زینتی یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:40 ق.ظ http://www.h-zinati.blogfa.com

سلام سلی خانم خوبی
حالت چطوره

من هم میتونم کارشناسی کنم خب
((خواهر گلم اینقدر خودت رو اذیت نکن قرار نیست که همیشه درس بیخونی یه کم استراحت کن کانون هم فقط به فکر خودشه اصلا مگه قراره همین اول تمام کتابها را دوره کنی
شما برای خودت میخونی
فکرکن چقدر وقت داری پس اهسته.......
راستی ویس ورامین رو شما هم داریدـــــــ
همه اپ رو خوندم
باشه شاید اون مطلب بالای وبلاگ رو پاکردم ..
خواهر گلم بازم گفتم سخت نگیر ا تفاقا کمی خودت رو راحت کن))
عزیزم من هفته پیش ئیئم یکی بابت حرفتان در مجهول اعتراض کرئه اما
حق با شماست اگه همه به پسره اعتماد می کردن وضع بدی میشد الان هم میگم در حق شماها کم لطفی شده
راسته دیگه من تازه به این نتیجه رسیدم گول حرفای پسرها حتی خودم رو نخورید

موفق باشی

سلام حسین آًی عزیز
شما چطوری؟؟؟؟

چقدم من خودمو اذیت میکنم؟؟؟
استراحت میکنیییییییییییییییییییییم
گفتی یااااااااااااااااا..حالا کانون فکر خودشه یعنی چی؟؟
خیلی وقت دارم نه؟؟؟
آVه ما هم داریم..قشنگه؟مگه شماهم دارید؟؟

میسی دستت طلا...

پاک کنی بهترههههه..
سخت نمی گیرم همون جدی نمی گیرمممممممممممم
آره دیدم...جوابیه براش نوشتم چه جوابیه ایی
توام پسری ها..حالا من منظورم به همه نبود قیافه گرفت برا خودش...
تو لطف داری داداش گلممممم
شما که سروری..

baby girl یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:14 ق.ظ

به به چه عجب سر کله سلی خانوم هم پیدا شد
معلوم هس تو کجاییییییی؟!!!!!!!!!!!!
اهان دارس درس میخونی!
ایشالا موفق شـــــــــــــــــــــــــــــی!!
------
من و برادرم هم مث تو و خواهرت شدیم...ولی بر عکسش....من رفتم فنی...دیگه پیش نخوندم...بنابر این با روزبه یکی شدم...الانم دو تامون ترم ۳ هستیــــــم(نیشخند)
ـــــــ
آخــــــــی...دخمل خاله منم داره مث چـــــــــــــــــــــــی! می خونه واسه کنکور....ولی عب نداره یکم دیگه بخون کنکور رو رد کنی دیگه نمی خواد بخونی!!!!!
ــــــ
آخه چرا شیطونی میکنی بچه که یه هفته بندازنت بیرون!تقصیر خودته نمیتونی دو دقیقه ورجه وورجه نکنی؟!
ــــــ
خب دیگه من برم
راســــــــــــــــــتی تو هم بیا عضو سایت پردیس شو....خیلی جالبه
---------
فعلا بای جیــــــــــگرم
بوس بوس

سلی وارد میشود..خندههههههههه
اصن به به چه عجب سر و کله ی تو پیدا شد کجای تو؟؟؟
من اینورام..تو کدوم ورایی؟
داری خوش میگذرونی یا بد؟
دلمون برات تنگ شده؟
نمی خوای یه وب بزنی؟؟
منتظر وبلاگتماا..
نگو نه
آها چی میگفتی؟
اا پس توام زدی تو برجک داداشت..چرا رفتی فنی؟؟
منو داداشت با هم همدردیم چشمک ..خندهه
د

دیدی سلی خانوم همه دارن می خونن؟اون وخ تو نشستی ول معطلی؟ای بیکار بیعار..چشمک..
این کنکوره مگه رد میشه آیا؟؟

من بی گناه بیدمممممممممممممم

من بلد نبیدم عضو سایت پردیس وشم..میدونم جالبه ولی خنگی من اصن جالب نیس...

قلوی من دوست می دارم
بوس بوس
فعلاا

سها یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:56 ق.ظ http://sahayedeltang.blogfa.com

سلام
منم مث تو کنکوری ام...........متن قشنگی بود
بهم سر بزن

سلام
همدرد..همزبون..تنها..عاشق..خسته...خندهههههههههههههههههه
میسی
باشه گلم اومدم ساعت ۲ دره وبت بازه خانوم؟
بوس بوس

Milad-Real یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:26 ب.ظ http://hamdelan-sm.blogfa.com

سلام خانوم وکیل !‌
خوبی ؟‌درساتو که خوب خوب میخونی ؟؟
شینا میگه خیلی خوب حرص در میارم !‌ راس میگه ؟!
----------------------------------------------------------
اینکه میگی الان دیگه حس درس خوندن از سرت پریده یه چیز عادیه و واسه اکثر داوطلبا اتفاق میفته!‌نمیخوام زیاد نصیحت کنم ولی کاری نکن که بعد از عید یهو بیفتی رو دور تند و عقربه های ساعت هم ملاحظه نکنن و آخرش فقط پشیمون شی...
ضمنا با اون قلم چی بدبخت هم اینطور صحبت نکن...گناه داره خب ....
راستی ما آپیم یه سر بزن ...

سلام .میلاد خان آهنگ ساز..
توام میگی وکییییییییل
شیناااااااااااااااااااااااااااااااااااا
کجایییییییییییییییییی؟
میلاد داره حرصمو در میاره
من که میدونم تو زن ذلیلی
همچین می ترسی ازش ..هه هه هه نخند..!!!!

آی گفتی..پس عادیه خدا رو شکر بیماری چیزی ندارم..
من میدونم آخرش پشیمون میشم...

میخوام ۱۰۰ سال سیاه نا نداشته باشه همه مارو بدبخت کرده...

اا همدلان آژ کردن
شینا جونم کو؟؟؟
میلاد زن ذلیل خندههه
الفراررررررررررررررررررررررررررر

شیده یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:57 ب.ظ http://delshoui.blogfa.com

سلااااااااااااااااااااااااااااام سلی جون من خوبییییییییییی؟ چه خبرا چی کارا میکنی؟الان واست یه برنامه ای بریزم که حال کنی:ساعت ۴ صبح بلند میشی صبحونه و ورزش رو بی خیالش میشی میری سر درس...تا ساعت ۳ ظهر بهدش ۳ ثانیه وقت داری ناهار بخوری بعد دوباره میری سر درس و مشقت تا ساعت ۳ نصف شب بعد میای تو اینترنت جواب کامنتای منو تو پرانتز :فقط کامنتای منو ها این قسمتش خیلی مهم بود{چشمک و نیش}پرانتز بسته میدی بعد میای وبلاگم نظر میدی بعدشم جیش بوس لالا بااااااااااااااااااااااااش؟بای تا بعد

سلام شیده خانوم گل
من خوبم میگذرونیم شما چطوری؟؟؟؟

با این برنامه ایی که تو ریختی من میمیرم..نمی خواد تو برنامه بریزی..واسه من..ولی اون آخریه رو خوب اومدی
چون الان ساعت ۲.۵ نصفه شبه دارم جواب کامنتتو میدم خندهههههههههههه
وبلاگتم چشم...
امر دیگه؟
میسی عزیزکم
قضیه این باش چچیه؟
من نفهمیده بیدممممممم
خندهههههههههههههههههه

شیده یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:59 ب.ظ http://delshoui.blogfa.com

در ضمن این یکی کامنته همچون کامنتای ماضی بر دل این جانب نشیمن کرد(اینا رو کی گفته من نننننننننننننننهههههههههه من نبودم دستم بود )بااش؟بای تا بعد

کدوم؟؟؟؟؟؟
همین برنامه ریزیه؟؟؟؟
چه ادبیاتی شدی تو؟؟؟
آُفرین دخمل خوب

میسی

سحر دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:04 ق.ظ http://sahar-t.blogfa.com

سلام . خوب من الان خیلی خجالت کشیدم چون آخر از همه اومدم . شیطون خانم بشین درستو بخون . پس فردا مثل من بیچاره مشیا . اون وقت د بیا ... باهات موافقم هی بدم میاد از این کانون قلم چی ... هی حرصم از این قلم چی ... آخرشم هیچی نمیشه که فقط پول زبون بسته رفته ... سلی جان امیدوارم تو زندگی موفق باشی و تو درستم به اون جایی که ایده آلته برسی . دختر بشین درستو بخون وگرنه به قول یه نفر : میام میزنم تو سرتا ....( اینو شوخی کردم ناراحت نشیا گلم )

سلام بر سحر خانوم گللللللللللللل
خجالت واسه چی عسیسم...
مگه تو بیچاره شدی؟واسه چی؟؟؟
واقعا..یکی نیس بیاد به من بگه اینقد غر نزن...
پول زبون بسته علف هرز نیس که سلی جان خندههه
میسی عزیزم...
بیا بزن تا من آدم شم من آدم بشو نیستم...
ناراحت؟من؟شوخی میکنی
بوس بوس

سحر دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:07 ق.ظ http://sahar-t.blogfa.com

طلوع را به خاطر دارم
با کوتاهی و بلندیش
وقتی
در جای گرم و نرمم
خوابیدن دوستی را می بینم
در حبس گل های خاکستری
باهات قهرممممممممممممممممممممممم ... اسم من تو لینکات نیست ......... چرا اینجا آدمک گریان نداره ؟؟؟؟؟؟؟؟ گریه..............................................................

چه شعر قشنگی.....
مثه خودت نازههه
ایییییییییییی چرا من لینکت ننمودم
ولی به جون خودم من یادم هس که لینکت کردم
تو وب من جن هس
راس میگی چرا آیکون گره ندارههههههههههههههههههههههههههه
لینکت کردم عزیزکم..ببخش

شیده دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:34 ب.ظ http://delshoui.blogfa.com

سلام بازم
منظورم از کامنتای ماضی اپ های ماضی بود اشتباه کرده بودم
بااااااااااااااااااااااااااش هم قضیه خاصی نداره یعنی باشه ی کشدار اونم از نوع کش لقمه با طعم پیتزا(چی شد ؟چی نوشتم ....)بااااااااااااااااااااااااااش؟ بای تا بعد

اوه عسیسم..میسی..چشات قشنگ می بینه
پس اینه..چه قضیه ی خاصی..حالا نمی شه همون باشه ی کشدارو بگی خندههه
شوخی میکنم
حالا کی پیتزا میدی؟چشمک

پریسا دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:43 ب.ظ http://21mehr.blogfa.com

سلام سلی جونم
خوفی؟
بابا چرا بی خبر آپ می کنیییییییییی؟
حالا اکشال نداره
برم بخونم بیاممممم
ببینم سلی دیگه چه جوریاست
سی یو
بوس بوس

سلام پرپری جون گل پری جون...
میسی..ای هستیم میگذرونیم شما خوبی همزبون؟؟؟منظور از همزبون همون همدرد کنکوری بید..

تو لطف میکنی
قربان یو

ندا دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:05 ب.ظ

همراه خوبم در خلوت زندگی،
تحمل دلتنگی هایی که مدام به پنجره دل ما تلنگر میزنند، آسان نیست …
گاهی دلم برای رفتن تنگ می شود .
امروز دلتنگ خاطراتی شده ام که پشت سر جا مانده اند
و بی تاب آرزوهایی که از روبرو می گریزند….
شاید آخر دنیا آخر آرزوها باشد و همه آرزوها رنگ تحقق بگیرند
و شاید تا همین چند ثانیه دیگر آخر دنیا شود.
و رویای فرشته شدن همه آدمها که همیشه ذهنم را مشغول میکند تحقق یابد
آدمهایی که الان هم روی زمین خاکی کنار ما هستند
و ما آنقدر ازحقیقت آنها فاصله داریم و آنقدر زمینی شده ایم
که گاه یادمان می رود لازم نیست همه فرشته ها بال داشته باشند.
بیراهه هایی را که رفته ایم به گذشته بسپار و گذشته را به باد
راه زندگی برای هیچکس رو به گذشته نبوده است
زندگی رو به فرداست که ادامه دارد، نه دیروز…
برای همین هست که من هنوز امیدی دارم
عزیزترینم امیدوار باش همین

راس میگی لازم نیس فرشتته ها بال داشته باشن
شعرت خیلی قشنگ بود
و منو با تموم خنگی که تازگی ها دچارش شدم به فکر فرو برد
میسی
بوس بوس

پریسا دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:10 ب.ظ http://21mehr.blogfa.com

سلام سلی جونممممم
خوفی؟
۱-اولی رو تا نصفه خوندم فک کردم نوشتی ... آخه منم که دعوتت کردم ... من کلا خورد تو ذوقم ..از کسایی که دعوت کرده بودم فقط ٍ فقط مرجان جون نوشت ..دو نفرم تو کامنتا واسم نوشتن و بقیه هم مثل خودت فرار کردن (لبخند ملیح)
۲- مال ما هم همینه ولی با شدت کمتریییی...شه باحاله ها که آبجیت یه سال ازت کوچیکه ولی با تو کنکور می ده ... منم کاشکی می رفتم فنی ... به نظر خودم که اشتباه بزرگی کردم نرفتم فنی ...
۳-منم هی می خونم ..هی نمی خونم ...هی می خونم ..هی........ بابای منم عشق اینه که من بشم خانم دکتر... منم که بی خیال عشق بابایی شدم رفتم رشته ی ریاضی ...ولی حالا دیگه شدن سه تا عشق خانم دکتر ..ما هم تصمیم گرفتیم کنکور تجربی بدیم ... حالا ببینیم می شیم سوپوره محل یا همون میس دکترررررررررررررررررر!!!!
۴-آخ چقدر می چسبه این معلمارو یه کم دست بندازی ولی نامردا از قدرتشون سو استفاده می کنن ... اه اه اه ...فردا برم ببینم این کتابخونه هه ویس و رامینو داره .... خوشم میاد هر چیزیرو که نباید با جون و دل میخونیم (غشمولک)
۵- من که فعلا کلاس ملاس نرفتم ... از این به بعد ایشالا ... قلم چیم فچ نکنم برم!!
آخی بمیرم برات ..ولی با همه ی این وجود فک کن فردا بشی خانم وکیل چی میشههههههه ... خدا کنه که سال اول قبول شیم ..من که حوصله ی پشت کنکورو به هیچ وجه ندارمممم ...ولی الانم خسته ام
خدایا به من و سلی جون یه نیروی زیاد و بزرگی بده که این یه سال رو بکوب بخونیم و ایناااااا .......آمین یا رب العالمین
ببخشید سلی جون من خیلی فک زدم
راستی من آپم ... تو که خبر نمی کنی
سی یوووووووووو
بوسسسسس بووووووووووووووووووس

سلام پر پری ون گل پری جونممممممممممممممممممم
میسی..گلم
همین الان اومدی گذاشتی منم هستما چشمک

۱)ااا توام منو دعوت کرده بودی؟چه جالب ببخشید دیگه...قبول داریبازیش یه کم فضول تشریف داشت..خندههههههه
قربون اون لبخند ملیحت بشم پری جون..اینقد عشوه نیا..داداشمو می فرستم خواسگاریتا..خندهههه

۲)اصنم باحال نیس..کجاش باحاله ..یه سال حق بزرگتری ما کشکه باحاله..
نه نمی خواد بری فنی..همون بهتر نرفتی

۳)این باباها هم عشق اینو اونو دارن آخه به ما چه اون وخ..تو که دلت میخواس همهی رشته ها رو بری خندهههههههه
میس دکتر
میگم بیا ۲تا دفتر میگیریم کنار هم تو اینور دکتری کن من اونور وکیل بازی و قانونآی حال میده خندهههههههههه

۴ چسبیدنو که میچسبه ولی یه کم زور داره که خودت نباشی ولی نامردا نذارن یه هفته نری...
بخون و حال ک برا خودت فقط چشماتو ببند صحنه دارهه خندهههههههه
۵بهتر که قلم چی نمیری
پول بی صاحبو بدی دست اینا برا چی؟؟
اه اه اه با اون پشتیباناشون..نمی خواد بری..اینم از تبلیغات..

۶فک که میکنم ولی فک نکنم بهتره بعدا میخوره تو ذوقم افسرده تنها میشم..چشمک
واقعا
منم نمی خوام پشت کنکوری شم ..
آمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــین یا زب العالمــــــــــــــــــــــن
نه بابا این چه حرفیه
اومدم قبل توووو
معرفتو داشتی جون داداش...
قربان یو
بغل...بوس..چشمک

پریسا دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:14 ب.ظ http://21mehr.blogfa.com

نه بابا درس چیه؟
خوردنیه ..پوشیدنیه ؟ تو جیب جا میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نیشمولک
کارای مهمتر هست :دییییییییییییییییییییی

درس چیه گفتی یا
منم بلد نیستم جواب سوالتو
بهتر نیس بریم از یکی بپرسممممممم
واقعــــــــــــــــــــــــــــــــا
بوس بغل بغل بوس

آقا موشه سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:51 ق.ظ http://mushmushak.blogsky.com

سلام علیکم
خوبی حاجی ؟؟
چه خبرا ؟؟ دنیا به کامت میچرخه
کیف حالت کوکه عزیزم
ایول اونجا دارن داش رضا رو میکشن اونوخ اینجا دارن گلو شیرینی میخورن (خنده)
ببین حوصلت سر رفته یه اتیشی چیزی به پا کنم برم جدیدا من هرجا کامنت میزارم بعدش دعوا میشه (غششششششششش) شوخی کردم بابا
راستی انگار نکین یادش رفت تورو دوماد کنه (نیش) شایدم کم آورده (چشمک) الان مث این که پرشو سوزوندی ظاهر میشه (خندهههههه)
بیا اونطرفا .......[شیطان]

سلام ...
موش موشی تو این کامنتو برا یوسفم گذاشتی
نکنه خورده سرت به جایی؟؟؟
راستی من دوماد باید بشم آیا یا عروس؟به هر حال مثه اینکه کامنت اشتباهی میذاری
مردم از بس سزشون شلوغه نمی دونن کجا کتمنت میذارن
دمت گرم موشی جون

niloo سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:19 ق.ظ

بابا حافظه ...
فعلا دارم میرم مسافرت ...
وبلاگ ما دست تو ... ببینم چه گندی بهش میزنی!!!(شوخی )
تا بعد ...
گل

ماییم دیگههههههههههههههههه
کجاها میری؟
خوب خوش میگذرونی دخترااااااااااااااا
نه ماله خودت ما نمی خوایمش خندههههههههههههه
گند که چه عرض کنم....
میتونم برات گل بیارم
بوس بوس
شوخیتم بی مزه بود هه هه هه
بوس

ح.زینتی سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:08 ب.ظ http://www.h-zinati.blogfa.com

سلام سلی خانم
خوبی عیدت مبارک خوبم
من اصلا ناراحت نمیشم حرفات درسته گلم
((اصلا بیا وبلاگم ببین چه جوابی برای ایشان دادم تا اون باشه که دروغ نگه))
من منتظرم تا نتیجه بیاد شاید قبول شدم اخه موندم
از مهر شروع می کنم
راستی سلامم را به خواهرتان برسونیوامیدوارم با هم قبول شین
راستی از گنبد گذشتی ومن نفهمیدم

موفق باشی

فقط بیا وجواب رو حال کن

سلام حسین آًآی طرفدار حقوق خانومااااااااااا
میسی...


قبول میشی گلم..
اگه نشدی سال بعد
مورد نداره
مهر..منم میخوام مهر دیکه بکوب بشینم بخونم
سلام میروینه خدمتتون

آی آی آی چرا نیومدی وایسی دم دروازه ی شهر؟خنذههههههههههههه

اوکی اومدم

غریب آشنا سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:39 ب.ظ http://minaeefar.parsiblog.com/

سلام
میلاد حضرت حجت (عج) رو تبریک میگم
جشنه: تشریف بیار خوشحال میشم
"دو" پست با هم زدم [لبخند] بخونشون: مدتی نیستم حلال کن منو ودعا!!
یا حق[گل]

سلام..همچنین
جشن چی؟
شکلاتم میدین؟؟
شوخی کردم
دارم میام
ولی سرعتم افتضاح پایینه گریههههههههههههههههههه
باشه ..
قربان یو

Milad-Real سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:58 ب.ظ http://hamdelan-sm.blogfa.com

سلام !‌
من که از اول ذلیل بودم ... حالا اینم روش ... !‌
ولی نه،‌اینطور نیس !‌ من شوخی می کنم ... شینا خیلی خوبه...
اومدم بگم آپیم با یه آهنگ تازه از حمید عسکری ...
سر بزن و نظرت و بگو
منتظرم بیای ها .... !‌

سلام میلاد خان زن ذلیل
پس اعتراف میکنی

ای ول ای وال داش میلادو ای ول
شینا خوبه چیه
شینا اصن آدم نیس...فرشته ای ....
داشتی تیکه رو؟؟چشمک

توام هی آپ آهنگ گن عشقولانه..ما بیایم..بخونیم...عشقولانه شیم..دس یه بدبختو بگیریم بیریم..

اوکی داش میلاد

شکوفه اشک پاییز سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:50 ب.ظ http://ashkepaeez.blogfa.com

سلام سلی...
چطوری عزیزم....خوفی؟؟؟؟
کجایی بابا حالی از ما نمی پرسی؟؟؟؟.....
خبری ازت نیست....
گناه داریم بابا...یه سری هم به ما بزن....
سبز باشی عزیزم...
مواظب خودت باش..
بوس بوس

سلام شکوفه جون
میسی...من خوبم
همین ورا..سرم تو کتابامه..خندهههههههه
توام همچین خبری ازت نیستاااااااااا
باشه گلممممممممممم
تو همیشه مشکی بمون
منم مشکی
قربون یو

ندا سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:17 ب.ظ

من دگر خسته ام از این تب و تاب .
تو بیا و بنویس . همین
منتظرممم

چرا ندا جونم؟؟
من چی بویسممممم
اومدم جیگملممممممممممممممممممم

لارس چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:24 ب.ظ

سلام سلی جون خوبی؟
من یه مدت بی معرفت شده بودم نمیومدم تو وبت اما الان بعد بوقی پیدام شده
قلمچی...... کی از اینا دل خوش داره که تو دومیش باشی؟
من که خودم یابوئی خوندم برا کنکور یابوئی هم قبول شدم هر چند که آخرش هم اخراج شدم اونم به سبک یابوئی
به هر حال بهتره به آینده امیدوار باشی چون معلوم نیست چی میشه
خوش باشی
ما رفتیم

سلام لارس بزرگ
شما برا ما با معرفت ترین دوست دنیایی

واقعا کی خوشش اومده؟ایشششششششششششش

امیدوارمممممممممممممممممممممممممم
اپایان شب سیه سفید است
به به

بازم بیا

دختر آسمونی چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:41 ب.ظ http://www.asemanitarin2khtar.blogfa.com/

سلام سلی جون.
عیدت مبارک.
وبلاگ زیبایی داری.
خوشحال میشم پیش منم بیایی.
اگه با تبادل لینک موافق بودی خبرم کن.
روز خوش.
بابای.

سلام ...
عید توام مبالک
باشه ..
بای

دریا چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:54 ب.ظ http://hagheghatgoo.persianblog.ir

با سلام [گل]
[گل] [گل]نیمه شعبان بر شما فرخنده و مبارک باد [گل] [گل]
موفق باشی [گل]

سلام دریا خانومممممممم
چرا اینقد گل اوردی..اینجا من قصد ازدواج ندارم
شوخی کردم تو خودت گل سر سبدی
برا توام مبارک
میسی

آقا موشه چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:14 ب.ظ http://mushmushak.blogsky.com

غششششششششششششششششششش
چقد خنگم من (خندهههههههههههههههههه)
وااااااااای یعنی انقد پرت شدم من
نیست من همزمان واسه تو و یوسف کامنت گذاشتم بعد تو ورد پد نوشتم بعد کپی پیست کردم اشتباهی از یوسفو واست دادم حیف ۱۰ خط برات کامنت گذاشته بودم برم ببینم از تورو واس یوسف ندادم
از بس عجولم من (خنده)

عیدت مبارررررررررررک عزیزم
خوبو خوشی ؟؟
بیا پیشم
قربونت
فعلا.......

دور از جون خنگ...خندهههههههههههههههههههههههه
نه جون من ..من پرت شدممممممممممم
۱۰ خط من کووووووووووووووووووو؟
یالا می خواممممممممممممممممممممم
نه ندادی..........
از بس میخوای همه جا آتیش به پا کنی نه عجول

میسی
موش موشی...
نکن این کارارو خوبین نداره
اوکی موش بدجنس..

حنانه پنج‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:21 ق.ظ http://hanane-64.persianblog.ir

سلام گل دخترم...خوبی؟؟
عزیزم مطلبتم میخونم حتما... وراستی سلی اختتامیه باران..اخرین دیدارتم بکن...قربونت تا بعد

سلام مامان بزرگ
میسی تو خوبی؟؟؟
میسی...
باشه..
حالا چرا اختتتامیه؟؟؟
دیدار؟وای چرا مگه با آی ار درس نشد
بوس بوس

یوسف پنج‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:15 ب.ظ

سلی جان عیدت مبارک :)

میسی یوسف جونننننننننننننن
عید توام مبارک..البته با کمی تاخیر..

مرجان پنج‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:44 ب.ظ http://anemone.blogsky.com

سلام بر سلی خانومیه گلم

سلیه شیطون ! داری درس میخونی یا نه بلا ؟ بشین درس بخون ! نفس هم نکش ! به ازای هر دم و بازدم 35467 تا خط کش می زنیم کفه دستت :دی

سلی چرا دیر دیر آپ می کنی ؟ من مطمئنم اگه بخوای بنویسی خیلی حرف واسه گفتن داری ها ؟ آخه ماشاا... رو دنده روده درازی که بیافتی دیگه هیچی جلو دارت نیس

آخخخخخخخ .. نزن .....رف...تم

الفراررررررررررررررررررررررررررررر

سلام به مرجان مولک خوودممممممممممم
دلم برات تنگ شدهه..صب کن بذار بیام بلاگت ببینم چه خبرههههههههه

میخونم...نمیخونم..خودمم نمی دونم....
آخ نزن بابا تو که بی رحم نبودی....

راس گفتی..این اول نوشتنش برام سخته...بنویسم همیجوری خودش میره خندههههههههههههههههههه

بوس بوس

رضا مشتاق جمعه 9 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:59 ب.ظ

چه جالب ...حنانه هم بهت میگه گل دختر .
.
سلام
چه طوری گل دختر ؟!

سلام عمو جون

نکنه حسودیت میشه گل پسر؟؟خندههههههه

خوبم حاج عمو//بوس بوس

niloo شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:57 ق.ظ http://www.taghsire-man-nabud.blogfa.com

سلااااااااااااااااااااام
چطوری؟
قلمچی خوش گذشت؟ (چشمک )
من آپیدم ...
میای یا به زور بیارمت؟ (نیشخند )
منتظرتم
تا بعد....
گل گل گل

سلام نیلو خانوم....
خوبم عسیسم...
ای بد نبود...وسط قلم چی آدم اس ام اس میده خانوم؟؟؟
شانس اوردم یادم بود رو سایلنت بذارم وگرنه می فهمیدن منم بله..خندههههههههههههه
میام بابا...نزن شما....
بوس بوس بوس

شکوفه اشک پاییز شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:29 ب.ظ http://ashkepaeez.blogfa.com

عزییزییییییییییییییییی

شوما بیشتر آبجی...

ندا شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:04 ب.ظ

فقط یادت اید....
باز باران با ترانه؛با گوهر های فراوان؛
؛میزند بر بام خانه؛... یادت امد ؟؟؟روزگار کودکی؟؟؟
منتظرممم. فعلا

آره یادمه ندا جون...
با اینکه هنوز اعتقاد دارم بجماا خندهههه(خجالت بکش دختر .همسن تو شوهر میکنن..۶تا بچه دارن خندههههههههههههههههههه)
ولی من خیلی بازیگوش بودم تو بچگی..میگی نه بیا نشونت بدم...بیام موهاتو بکشمممممممممممممم؟؟
بارونم قشنگه....
میام ندا خانوم....
بوووووووووووووووووووووووووووووووس

آقا موشه یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:05 ق.ظ http://mushmushak.blogsky.com

سلامون علیک
برید کنار موشی اومده میخواد بره منبر
خندههههههههههههههههههههه

کجایی تو چرا نیستی دیگه هی بودی ولی الان نیستی (نیش)
بچه برو بشین درستو بخون این کارا رو نکن
ایول علوم قضایی چطوری خانوم قاضی خوبی خانوم وکیل ؟؟

سلام موش موشی شیطون بلا....
برید کنار؟؟؟یه شیپورم بگیر دستت بگو عزیز جانم..خندهههههه

هی چی بگم خواهر ای نه برادر...ما نیستیم...شما باشید خوش باشید
کدوم کارارو می فرمایید؟؟؟

حالا هی بکو تو...موش موشی می زنمتااااااااااااا

Milad-Real یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:18 ب.ظ http://hamdelan-sm.blogfa.com

سلام
خوبی ؟! [لبخند]
یه وقت کسی رو بدبخت نکنی ها سلی ،‌دستشو بگیری بری ... !‌نکن این کارو ...
من آپم ... یعنی این آخرین آپم هست تا وقتی شینا .... [ناراحت]
منتظرتم ... [گل]

سلام داش میلاد
چطورایی؟؟؟
چی شد؟بدبخت؟؟؟
وایسا میلاد حالا چرا در میری من که باهات کاری ندارم..
تازشم..الان همین جوری صف وایسادن که من خوشببختشون کنم چی میگی تو؟؟؟خندههههههههههههه
وااااااااااااااااا باز این حرف زد
شینا کو پس؟؟؟
باز چی شده؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد